کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه

شاعر : رضا رسول زاده     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

در قـتـلـگـاهـت آمـدم و سـر نـداشـتی            یک جـای سالمی تو به پیکـر نداشتی

دیـدم تـو را چـه دیـدنی؛ ای پـارۀ دلـم            حتی لـبـاس کهـنـه ای در بـر نـداشـتی


جز روی حنجری که همه بوسه اش زدند            جـایی برای بـوسـۀ خـنـجـر نـداشتی؟

زینـب بمیرد این همه خـونی نبـیـندت            خـواهـر شود فـدای تو یـاور نداشتی؟

ته مانـده های پیـرهـنت هم ربـوده شد            چـیزی بـرای غـارت لـشکـر نـداشتی

ای وای سیـنۀ تو پُـر از جـای پـا شده            یکـی دو تـا که ارث ز مـادر نـداشتی

بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای            حـق مـی‌دهـم حـسین، بـرادر نـداشـتی

: امتیاز

حالات و مصائب سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بلـنـد مرتـبـه شـاهـی و پـیکـرت افـتاد            همین که پیکرت افتاد خواهـرت افتاد

تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی            هـزار مـرتـبه زیـنـب، بـرابـرت افـتاد


همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه            رســیــد اول گــودال، مــادرت افــتـاد

تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند            چنان که شـرح تن تو به آخـرت افـتاد

خـبـر رسید که انـگـشـتر تو را بُردند            مـیـان راه، الــنـگـوی دخـتـرت افـتـاد

کـنار خـیـمه رسیده است لشگـر کوفه            و خـواهـر تـو بـه یـاد بـرادرت افـتـاد

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه

شاعر : مصطفی متولی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

داشت هر چند گُلِ جانِ تو پرپر می‌شد           از شمیـمـش هـمـۀ بـاغ مـعـطـر می‌شد

من فـقـط داشتـم از دلـهـره می‌لـرزیـدم           پیش چشمم كه تن پاك تو بی‌سر می‌شد


كـاری از دستِ كـسی بر نمی‌آیـد بـایـد           دلــم آرام بـه تــقــدیـر مُــقَــدَّر مـی‌شـد

خواستی تا كه شفاعت كنی از قاتل خود           ولی آن روز مگر حرف تو باور می‌شد

به تو هر ضربه كه می‌خورد خدا می‌داند           ضـربـان دلِ مـن چـنـد بــرابـر می‌شـد

زره ات بیشتر ای كـاش تحـمّـل می‌کرد           لااقـل عـمـق جـراحاتِ تو كمتر می‌شد

آن زمانی كه لبِ تیغ به حلقومت خورد           حنجرت كـاش مطیـعِ دم خنجـر می‌شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

قول دادی كه شفاعت كنی از قاتل خود           ولی آن روز مگر حرف تو باور می‌شد

حالات و مصائب سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه

شاعر : مصطفی متولی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

رحمی قرار نیست که بر پیکرش کنند           پس تیغ می‌کـشند که زخـمی ترش کنند

از آب چـون مـضـایـقـه کـردند؛ آمـدنـد           سـیـراب از سـراب دم خـنجـرش کـنند


هی می‌زند و باز نـفـس می‌کشد حسین           راهی نـمانده است مگر بی سرش کنند

گفت این خداست پیش من از او حیا کنید           مـقـتـل شـلـوغ بـود و نشد باورش کنند

خـنـجـر اثـر نکرد به حـنجـر قـرار شد           مـقـتول یک جسارت زجر آورش کنند

با کـیـنـه سنـگ بر دل آئـیـنه اش زدنـد           تـا که هـزار تکه عـلـی اکـبـرش کـنـند

وقتی به پـاره پـیـرهـنـش چـشم داشـتند           امکان نداشت رحـم به انگـشترش کنند

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سعید خرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مانند سایه از سـرم ای تـاج سـر مرو            ما با هم آمدیم و تو بی هـمسـفـر، مرو

تنها نه این که خـواهر تو، مـادر تـوأم            از رفتنت به خاطر من در گُـذر، مرو


از کودکی برای تو بودم سپر، حـسین            میدان جنگ می‌روی و بی سپر، مرو

حالا که می‌روی کمی آهستـه تر برو            آتش به جان مزن تو از این بیشتر، مرو

طفلت به خواب رفته و بیدار اگر شود            دق می کند ز دوری تو بی خـبر، مـرو

لبها دو چوب خشک شده می‌خورد به هم            این گونه از مقـابل چـشمـان تر، مـرو

(از آب هـم مضایـقـه کردند کـوفـیان)            ای از تـمام اهـل حـرم تـشنـه تر، مرو

باشد نگاه تو به من اما دلت کجاست؟            هستی به یاد مادر و دیوار و در، مرو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

طفلت به خواب رفته و بیدار اگر شود            بیچـاره می‌کـند همه را بی خـبر، مـرو

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آرام دل؛ سـتـارۀ هــفـت آســمــان مـن            آتش مزن به هر قـدم خود به جان من

آهـسـتـه تر بـرو که تمـاشا کـنـم تو را            دامن مکش ز دست من ای مهربان من


این ناله های بی کسی ات می کـشد مرا            ذکـر انا الـغـریـب تـو بـرده تـوان من

از بس عطش ز حنجر تو شعله میکشد            داغـی بـوسـه مانـده به روی لـبان من

اینبار خم شدن ز تو؛ بوسه ز خواهرت            گـودال بـوسـه با من و قـد کـمـان من

مثل مـحـاسـن تو شده گـیـسویم سپـیـد            آیـد بـلای روی تـو بـر گـیـسـوان مـن

خـنجـر چرا به پیـرهـن کهنه میکـشی            واضح بگو چه میشود ای همزبان من

حیف لب تو نیست که بر خیزران خورَد            کـمـتـر بـده گـلـوی سپـیـدت نشان من

اینان لـگـد پـرانیـشان مثل کوچه است            بگـذار تا سـپـر بـشـود اسـتـخـوان من

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه های علما و مراجع و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

حیف لب تو نیست که نیزه خورش کنی            کـمـتـر بـده گـلـوی سپـیـدت نشان من

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

قدم قدم ز حرم دور گشتنت سخت است           به غربت از حرمت دل بریدنت سخت است

تو می روی و دل خـواهـرت به دنبالت           برادرم چقدر جبهه رفـتنت سخت است


تـمـام زنـدگـی ام ای هـمـه کـسِ زیـنـب           به جان فاطمه بی یار ماندنت سخت است

وداع آخـر و دل بی قـرار جـان بـر لـب           شنیده ام که به گودال کُشتنت سخت است

بـپـوش زیـر زره دسـتـبـاف زهــرا را           خبر ز غـارت پیراهنِ تنت سخت است

به بند چـادر و معـجـر نـمی رسد دستی           ولی اگر برسد دست دشمنت سخت است

چگـونـه صبـر کـنم آخرین نـگـاه تو را           وداع دختر و این بوسه چیدنت سخت است

به زیر کعـب نی و ضربه مانـدَنَم آسان           به زیر نیزه و شمشیر دیدنت سخت است

تـمـام عـمـر ترا دیـده ام بـه نـدبـه ولـی           به زیر دشنه مناجات خواندنت سخت است

چقدر حال تو چون روز آخر مولاست           چقدر شیوۀ «لا حول» گفتنت سخت است

اگر چه چـشـم تو ما را رها نمی سـازد           ز روی نیزه بما سر کشیدنت سخت است

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع بوسه حضرت زینب به زیر گلوی امام و .... در هیچ کتاب معتبری نیامده است لذا بیت زیر تغییر داده شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

برای بـوسـه به زیـر گـلـو بـده مـهـلـت           شنیده ام که به گودال کُشتنت سخت است

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سید محسن حسینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر هستی خدای عشق، من پیغمبرت هستم           تو هستی شمع و من پروانۀ گرد سرت هستم

تمام دلخوشی، با رفتن خود می کُشی من را           نگاهم کن که محـتاج نگـاه آخـرت هستم


اگر که مـادر من یک تنه شد لشکـر بابا           امامِ مانده تنها، یک تنه من لشکرت هستم

نداری گر علمداری، کند زینب علمداری           اگر مادر نداری من به جای مادرت هستم

تو از سر تا به پا، پا تا به سر هستی تماشائی           ولی من بیشتر مبهوت زیر حنجرت هستم

مرو دامن کشان از پیش من دستم به دامانت           منی که آمدم راه تو بستم خواهرت هستم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

لب تشنه می‌روی ز برم؛ صبر می‌کنم            بگذار خون شود جگـرم؛ صبر می‌کنم

کـوه فـراق را به سـر دوش مـی‌کـشـم            هر چـنـد بشکـنـد کـمـرم صبر می‌کنم


رگ‌های پـاره‌ پاره، تن قـطعه‌ قطعه را            در قـتـلـگـاه می‌نـگـرم؛ صبر مـی‌کـنم

تـسـلـیـم محـضم و به بلا دل سپـرده‌ام            غم، هرچه آورد به سرم صبر می‌کنم

در شهر شام  چنگ‌زنان، هرکجا زنان            توهـیـن کـنـند بر پـدرم، صبـر می‌کنم

ای هـمسـفـر به جان تو حتی اگر کنند            با قـاتـل تو هـمـسـفـرم، صبـر می‌کنم

با یاد کام خشک تو تا صبح روز حشر            گر خون رود ز چشم ترم صبر می‌کنم

بـایـد که از تو پـیـرهـن پـاره‌ پـاره‌ای            از بـهـر مـادرم بـبـرم؛ صـبـر می‌کـنم

میثم! بگو که لحظه بهلحظه غم حسین            بر جان و دل زند شررم؛ صبر می‌کنم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت روایی تغییر داده شد زیرا موضوع سنگ جشن و شادی خندیدن و ... در شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

در شام و کوفه چنگ‌زنان، هرکجا زنان            توهـیـن کـنـند بر پـدرم، صبـر می‌کنم

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تو می روی و دل من دوباره می‌ریزد            و خواهر تو به راهت شراره می‌ریزد

خـدا کـنـد که بـمـیـرم نـبـیـنـمـت تـنها            غـریبی تو به جـانـم شـراره می‌ریـزد


مرو که بوسه ای از زیر حنجرت چون آب            به روی آتش این غصه چاره می‌ریزد

تو سیب سـرخ بهشت خـدایـی و دارد            ز پیکـرِ پُـرِ زخـمت عصاره می‌ریزد

مسـیـر آمدنـت تا خـیـام خـونـین است            ز بس که از زرهت خون، هماره می‌ریزد

به جـرم دخت عـلـی بودنم؛ ز بعـد تو            عدو به روی سرم بی شماره می‌ریزد

مرو که بعد تو از نیزه ها و نعل ستور            به خـاک، پیکر تو پاره پـاره می‌ریزد

پس از تو در پی طوفان دست هایی سرد            ز گوش دختـرکان گـوشواره می‌ریزد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع بوسیدن زیر حنجر توسط حضرت زینب در منابع معتبر نیامده است

مرو که بوسه ای از زیر حنجرت چون آب            به روی آتش این غصه چاره می‌ریزد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

مرو که بعد تو تنها به جرم یک بوسه            عدو به روی سرم بی شماره می‌ریزد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کسی که زینتی از خیمه عایدش نشود            به پشت خیمه سر شیرخواره می‌ریزد

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مجتبی حاذق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بـاور نخـواهـد کرد چـشـمـان ترت را            بـاور نخـواهـد کرد دشمن، بـاورت را

قـقـنـوس بی پروای من آتـش نگـیـری            طـاقـت نـدارم دیــدن خــاکـسـتـرت را


یک ذرّه از این بیشتر مهـمان ما باش            طـولانی اش کـن ایـن وداع آخـرت را

یک دم نگاهم کن، نگـاهم کن، نگـاهی            تا که بـبـیـنـی توی چـشمم مـادرت را

یا ایها العـاشـق، دلم مـعـشـوق چـشمت            با خود ببر میـدان برادر، خواهرت را

در مقـتلت چیزی نمی بینم به جز خون            مـی بـیـنـم امـا پـاره هـای پـیـکـرت را

در دست طوفان بود دیدم وای طوفان            می برد هم انگشت و هم انگشترت را

از من تـوقـع داشـتـی سـاکـت بمـانم؟!            وقتی به روی نـیـزه می بینم سرت را

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سیدمحمد جوادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

حالا كه غیر از چشم های تر نداری            تنهای تـنـهـا مانـدی و یـاور نداری

بـگـذار تا زیـنـب لبـاس رزم پـوشد            تا كه نگوید دشمنـت لـشگـر نداری


من آب مـی آرم بـرای اهـل خـیـمـه            دیگـر نـگـو آقـا كه آب آور نـداری

بگذار لخته خون ز لب هایت بگیرم            آخر مگر ای نازنین خواهر نداری

تعبیر كن خواب مرا ای یوسف من            حالا كه غیر از چشم های تر نداری

می آیم امشب بهر دیدارت به گودال            هر چند دیر است و دیگر سر نداری

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مُردم از دل واپسی بس که پریشان خاطرم           سایه ات تا بر سرم باشد خـدا را شاکرم

دیگر از امروز یک لحظه مشو از من جدا           تو شبیه کعـبـه باش و من شبـیـه زائـرم


در نمـاز شب دعـا کـردم نـبـیـنم داغ تو           تو سلامت باشی اما من بمیرم حاضرم

پـرچـمت را تا ابد اینگونه بر پا می کنم           دختر زهرایم و در حـفـظ مکتب ماهرم

دست خود روی سرم بگذار و یا ستار گو           بـوی خـاک چـادر مـادر گـرفته چـادرم

ناز کم کـن ای نـگـار نـازنـیـنم یاحسین            ترس من این است داغت را ببینم یا حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تو به فکر حنجرت باش و غم من را مخور           دختر زهرایم و در حـفـظ معجـر ماهرم

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : حسین رستمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت...!            برو حسیـن که دست خـدا به همراهت

دعـای حـرز لـبـم را به گردنت بـسـتم            برو حسین که این بوسه ها به همراهت


تویی که جان مرا می بری به همراهت!            نمی بـری بـدنـم را چرا به همراهت؟!

فـدای موی بلندت شوم که دست نـسیم            چگونه میزند این نظم را به هم راحت!

بـرو که با خـبـری من چگـونه می آیم            برای یـافـتـنـت تا کـجـا به هـمـراهـت

فـقـط کـنـار تنت نـیـمی از مرا بگـذار            که نیم دیگر من تا خرابه همراهت...

دلی دو تا و قد و قامتی دو تا تر از آن            برو که من شده ام چـند تا به همراهت

نگفته بودی اگر سمت خیمه ها برگرد!            می آمدم به خـدا بی هـوا به هـمراهـت

تو دور می شـوی اما هـنوز این جایی            برای آن که نـبـردی مرا به هـمراهت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چـگـونه صبـر کـنـم رفـتـن تو را بینم            نـوای واعـطـشـا گـفـتـن تـو را بـیـنـم

دراین طرف تو صدا میزنی «انا المظلوم»            جـواب...هـلـهـلـهٔ دشـمـن تـو را بـیـنم


بـپـوش زیـر زره دست دوز مـادر را            مبـاد لحـظـه ای عـریان تن تو را بینم

اگر چه معجر خود را به سر نگه دارم            چگونه لحـظـۀ جـان دادن تو را بیـنـم

کویر و این همه لاله حسین خیز و ببین            مـیـان دشت فـقـط گـلـشـن تو را بیـنـم

به زیر سـمّ سـتـوران شود تنت پامال            میان گرد و غـبـار، خرمن تو را بینم

همیشه حفظ کنم چـادرم که در مقـتـل            به دست چند نـفـر جـوشـن تو را بیـنم

خـدا کـنـد که نیفـتی به زیر پای کسی            به چشم خویش لگد خوردن تو را بینم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چگونه معجر خود را به سر نگه دارم            چگونه لحـظـۀ جـان دادن تو را بیـنـم

شود به سـمّ سـتـوران تن تو حـلاجـی            میان گرد و غـبـار، خرمن تو را بینم

چگونه حفظ کنم چـادرم که در مقـتـل            به دست چند نـفـر جـوشـن تو را بیـنم

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

روزی ما شد در این ظلمت جمال آفتاب          خوش درخشیدیم در ظـلّ کـمـال آفـتـاب

ذره‌ای بـودیـم و گـردیـدیـم مـال آفـتـاب          آمدیـم آگه شـویم از شـرح حـال آفـتـاب


وه چه شیرین است صحبت از وصال آفتاب          ما کجـا تـمثـیـل روی بـی مثـال آفـتـاب

اذن دادنــد و خـریــدنــد و بـهــا دادنــد بـاز

نـاز کـردند و رهـا کـردنـد و جـا دادنـد بـاز

ما از اول ریـشـۀ خود را ولایت یافـتیم          از هـمـان روز ازل راه هـدایـت یافـتـیم

ذات خود را بی تمنـا در عـنایت یافـتـیم          ابـتـدا تا انـتـهـا را، تا به غـایـت یافـتـیـم

راه خود را چارده گونه حکـایت یافـتـیم          خویش را در لابلای این روایت یافـتـیم

مـا اضـافـات گــل آن چـارده هـادی شـدیـم

چارده قرن است در هر لحظه امدادی شدیم

چارده انسان کـامل را به ما بخـشیـده‌اند          چارده قـرآن نـازل را به ما بخـشیـده‌اند

چارده دریا و ساحل را به ما بخشیده‌اند          چارده دستان فـاضل را به ما بخشیده‌اند

چارده مولای عادل را به ما بخـشیده‌اند          چارده طی مراحل را به ما بخـشیـده‌اند

پس نداریم آرزویی جـز صـراط المـستـقـیم

زلـف ما خورده گـره با این کـریمان کـریم

هریک از این چارده را رمز و رازی بیشتر          هادی دین را و لیکـن دلـنـوازی بیـشتر

دومین ابن الرضا را هست نازی بیشتر          هرکه با لطفـش نـشیـند دلنـوازی بیشتر

با دل عـاشق کند معـشوق بازی بیـشتر          هرکه خواهد معرفت او را نیازی بیشتر

مکـتـب او شیـعـه را تا حـق هـدایت می‌کـند

بـا زیـارت نـامـه تــدریـس ولایـت مـی‌کـنـد

در زیارت جامعه، هر فیض می‌بارد از اوست          گر زیارات غدیریه صفا دارد از اوست

هرکه دستی بر دعا هر لحظه بردارد از اوست          هرکه احکام خدا را فرض بشمارد از اوست

زائر قبر رضا هر سجده بگذارد از اوست          در دل ما هرکه بذر روضه می‌کارد از اوست

هرکه با هادی است،محبوب المساکین می‌شود

شیعـه هـادی است، هـادیُّ المضلّـیـن می‌شود

هـادی دلهاست حُـب حضرت ابن‌الجواد          قـبـلۀ جـانهـاست قـدّ و قـامت ابن‌الجواد

بر فلک مولاست ذات خـلقت ابن‌الجواد          کـاشف غمهاست نور طلعت ابن‌الجـواد

والـی والاست ما را طیـنـت ابـن‌الجـواد          عـالـم بـالاسـت ذیـل دولـت ابـن‌الـجـواد

اوست فـرزنـد جـواد و حضرت نـورُالـفـواد

هم جواد بُن‌الجواد لجواد بُن‌الجواد لجواد بُن‌الجواد

نام زیبایش علی، روی دل آرایش عـلی          قد رعنایش عـلی، رخسار یکـتایش علی

نقش سیـمایش عـلی، کـُنهِ تـولایش عـلی          خلق والایش علی، اعلای اسمایش علی

دین و دنیایش علی، مقصود و عقبایش علی          مهر و امضایش علی، جنّات و مینایش علی

بر محبانش مجیر است و بشیر است و نذیر

رمز میلادش غدیر است و غدیر است و غدیر

چون نظر بر قلب پُر از مهر شاگردان کند          نام ابن مهـزیارش جلـوه هر دوران کند

مرقد عبدالعـظـیمش فخـر بر ایـران کند          کـربـلایی در دل ایـران بنا ایـنـسان کند

کارهای سخت را با یک نظر آسان کند          کاش ما را بر قدوم مهدی اش قربان کند

بهـر میـلادش اگـر لـبخـنـد بر دلـهـا نـشست

عید قربانش صفا، عید غـدیـرش مروه است

با وجودی که بُوَد مهدِ معارف محـفـلش          گاه در تبعید و گاهی کنج زندان منزلش

با اسارت با جسارت آشـنا جـان و دلش          یاد عـمـه زینب و آن ناقـۀ بی محـملـش

چشم او از اشک دریا بود و چهره ساحلش          کـربـلا را دیـد ویـران، مثل روز اولش

ســامــرا ویــرانـه امـا راه دیـن آبـاد مــانـد

نور هادی در دل و طاغـوت بی بنـیاد ماند

: امتیاز

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : قصیده

به نام نامی هـادی که هـادی دلهـاست            یگـانـه فـاتـح دلهـا امـام بی هـمتـاست

امـام مـهــر، امـام وفــا، امــام عــشـق            امام رأفت و رحـمت امام خوبیهـاست


هدایتـش همه جا را به زیر سایه بَـرَد            امامتش متعـالی، زِعـامتـش یکـتـاست

مــعــلـــّم هـــمــۀ اولــیــاسـت آقــایــم            که میـوۀ دل و دلـدار سیّـد بَـطحـاست

علیّ چـارم ما، مرتـضـای دوّم اوست            دهـم امام تـشیّـع؛ حقـیـقـت عـظـماست

فـرشـتـگـان مـقـرّب مـقـیـم حجـرۀ او            قسم به روح مقـدّس سلالـۀ زهـراست

نــوادۀ حــسـن مـجــتـبـاسـت ایـن آقــا            سلیـل آل نـبـی، نـور چـشم آل عـباست

عـلـیّ دیـگــر آل حـسـیـن آمـده اسـت            که وارث همۀ روضه های عاشوراست

قـنـوت حضرت سجّـاد روی دستانش            امـیـن بـاقـر عـلـم نـبـی هـمین آقـاست

صراط صادق آل عـلی طریقۀ اوست            شبیه موسیِ کاظم به وقت درد و بلاست

ستارۀ سحر است و شکـوه باغ جـواد            دوباره کوثر قرآن دوباره ابنِ رضاست

دوبـاره جـدّ غـریـبـش ابـالحـسـن آمـد            طلیعـۀ حسن عسگـری از او پیـداست

پـدر بــزرگ امــام زمــان مـا یـعـنـی            برای مهدی دین چاره ساز مشکل هاست

بِچِش حلاوت ذکرش، بخوان به لب هادی            که نام حضرت هادی عجیب روح افزاست

ز آسـتـیـنِ هــنـر پـرورش ادب ریـزد            حیات طیّبه اش چون هزار دانشگاست

هرآنکه طالب دریای معرفت از اوست            کلاس جامعه اش رهگشای اهل ولاست

به عـلم خـویش بداند زبـان حیـوانـات            خـدای قـادر مطلق به عـلم او داناست

بهـشت مـائـده ای از ولای عـظـمایـش            شـفـیـع هرچه ولایتـمـدار با تـقـواست

گـنـاه شیـعـه ببخـشـد خـدا به مـقـدم او            نوید باب غدیر است و آیة العظماست

خدا به شیعـۀ او عـزّت و کـرامت داد            بـیـا کـه آیـنـۀ هـیـبـت خـدا اینـجـاست

به عصمتش قسم از او مقام می‌گیـریم            به هیبتش قسم از قهر او عدو رسواست

بیا به محـفـل و کشکول سائـلی بردار            که عـیـدی قـدمـش استـغـاثـۀ دلهـاست

نگـو شمـرده شمـرده که حاجـتت داند            نگفته با خبر از حاجت و غم دلهاست

عزیز فـاطـمه و ترک سائلان هرگز!            بریز غم که وجودش مفرّح جانهاست

مگر زیارت کرب و بلا نمی خواهی؟            کـلـیـد کـار به دست دعای این آقاست

نـظام عـالـم هـستی از او درست شود            بیا که پرچم صبح فرج از او برپاست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

مــعــلـــّم هـــمــۀ انـبــیـاسـت آقـــایــم            که میـوۀ دل و دلـدار سیّـد بَـطحـاست

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مسمط

امشب بـشیـر از جانب حـیِّ تعـالی آمده          گوید که یاسینی دگر از صلب طاها آمده

یــا کــوثــری از  دامـن ام‌ابــیـهــا آمــده          چـارم عـلی در مجـمع اولاد زهـرا آمده


از نـسل مصباح الـهـدی هـادی به دنـیا آمده

نور هدایت تـافـتـه هم در عـرب هم در عجـم

کهف التقی، بدرالشرف، نورالهدا، ابن‌الرضا          رخ رحمة للعـالمین هیبت علی مرتضی

قرآن از پا تا به سر توحید از سر تا به پا          هر دیده بر او یک حرم هر دل بر او یک سامرا

هم وجـه ذات کـبـریـا هـم نـجـل خـتم‌الانـبـیا

آیـیـنـۀ حُـسـن قَـدم بـگـذاشـت در عـالـم قـدم

از آیۀ «اللهُ نور» افکـنـده گـل سیمای او          نام دل‌آرایش علی، قـلب محـمّد جای او

در چشم عرش کبریا پیداست جای پای او          دل، حج بجا آرد ولی در طوف سامرای او

جود و کرم، بذل و عطا، یک قطره از دریای او

عالم اگر سائل شود در پیش بـذل اوست کم

چشم عطا بر درگه و چشم کرم بر دامنش          یعقوب‌هـا بینـا شوند از نفخـۀ پیراهـنش

نور الهـی در دلش روح محمّـد در تنش          قرآن، کتـاب منقـبت؛ مداح ذات ذوالمنش

شیرین دعای جـامعه از منطق شور افکنش

بیـن زیـارات دگر این جـامعـه گـشـته عَـلَـم

باغ بهشت من بود صحن و سرای سامره          مرغ دلـم دائـم زند پر در هـوای سامره

تا چهره بگذارم شبی بر جای‌جای سامره          سعی و صفا و مروه‌ام باشد صفای سامره

ای کاش یارب می شدم عمری گدای سامره

هرچند دائم خـویش را بـیـنـم کـنار آن حـرم

ای آفـتاب شهر دل روی جهـان‌آرای تو          ای گشته زیبایی خجل از طلعت زیبای تو

روی خدا را اهل دل دیدند در سیمای تو          نور خدا می‌تابـد از سرداب سامرای تو

دُر کـرامت ریخـتـه از لعـل گـوهـر زای تو

در زیر بارِ دِیـنِ تو پـشت فـلک گردیده خَم

تو وجه حی داوری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا          تو احمدی تو حیدری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا

تو جسم ایمان را سری یابن‌الجواد ابن‌الرضا          تو روح را بال و پری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا

از هرچه گویم برتری یابن‌الجواد ابن‌الرضا

چون می‌نگارم وصف تو در دست می‌لرزد قلم

من عبد بی‌پا و سرم اما سر و سرور تویی          ساحل تویی دریا تویی کشتی تویی لنگر تویی

گم‌گشتگان را تا ابد هادی تویی رهبر تویی          علم و کمال و فضل را گردون تویی محور تویی

لب‌تشنگـان نور را ساقی تویی ساغـر تویی

باشد که از لطف و عطا جامی کنی برما کرم

تو هادی و با نور خود ما را هدایت می‌کنی          تو دوستان خویش را مست ولایت می‌کنی

در گیرودار حشر هم؛ از ما حمایت می‌کنی          بر خصم خود هم بس که آقایی عنایت می‌کنی

بر ما عنایت نه  که؛ لـطف بی‌نهـایت می‌کنی

ای وصف تو خیرالکلام ای لطف تو خیرالنعم

ای داده ذات حق تو را بر خلق عالم برتری          جـِّد امـام منـتظـر! باب امـام عـسکری!

جوشد ز تیغ مهدی‌ات نور عدالت‌گستری          از ما سراسر تیرگی از تو همه روشنگری

میثم کند با مـدح تو پیـوسته گوهـر‌ پروری

باشد که جوشد مـدح تو از خـامۀ او دم‌به‌دم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا کلمۀ منت بار معنایی منفی دارد و شایستۀ امام نیست.

دُر کرامت ریختـه از لعل گوهـر زای تو         در زیر بارِ منتت پشت فـلک گردیده خَم

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

شـروع عـشـق به نـام خـدا به نام شما            مـن آفـریـده شـدم تا شـوم غـلام شـمـا

هـزار شکـر نـبـوده هـنوز روی سرم            به غـیـر سایـۀ لطف عـلی الـدوام شما


کبـوتـر دل من که نمی پـرد هـمه جـا            از آن زمان که گرفتار شد به دام شما

برای آنکه جـنـان را فـقـط نـگـاه کـند            نشسته است شب و روز روی بام شما

خوشا به حال کسی که شده در این دنیا            مسیر زندگی اش روشن از کـلام شما

شـمـا تـمـامـی دار و نـدار من هــسـتـیـد

تـمـام عـمـر هـمـه اعـتـبـار من هـسـتـیـد

جهـان به زیر قـدوم تو خـار می‌گردد            نـفـس زنی همه عـالـم بهـار می‌گـردد

برای عرض ارادت به محضرت، خورشید            به سمت گـنـبـد تو رهـسپـار می‌گردد

یکی دو شب که نه، هر شب به سامرا، مهتاب            میـان صحـن تو مثـل غـبـار می‌گردد

اگر که تیـغ دو ابروت می کـشد، جـانم            هـزار بـار بـه پـایـت نـثــار می‌گـردد

اگر به عشق تو مُردم شما نخورغصه            یک عاشقت کم از این صد هزار می‌گردد

همیـشـه زنـده بُوَد هـر کسی فـدای تو شد

و خوش به حالش اگر خاك سامرای تو شد

دلـم بـهـانـه گـرفـته، بـهـانـه‌ات هـادی            نشسته ام چو گـدا پشت خـانه‌ات هادی

نگاه کن به خدا آب و نان نمی‌خـواهم            تـمـام حـاجـت مـن آسـتـانـه‌ات هــادی

بخوان تو جامعه را تنگ شد دلم امشب            بـرای زمـزمــۀ عـاشـقـانـه‌ات هــادی

به عرش نقل محافل بیان مدح شماست            و جـبـرئـیـل بـخـوانـد تـرانه‌ات هادی

تو آمـدی که گرفـتاری‌ام شـروع شود            شـوم اسیـر تو و آب و دانـه‌ات هـادی

تـو آمـدی کـه بــدانـم جــلال یـعـنـی چـه!

تـو آمـدی که بـبـیـنـم جـمـال یـعـنـی چـه!

بگـیـر دست مرا تا به سـامـرا بـبـری            بگـیـر دست مرا عـرش کبـریا ببـری

ببین که دور و بر من غریبه بسیار است            بگـیـر دست مـرا، یـار آشـنـا، بـبـری

تو رهـنـمـای مـنی، تا نیـامده شیـطان            بگـیـر دست مـرا تا سـوی خـدا ببری

همه یقین من این است راه حق آنجاست            به هر کجا که دلت خواست تا مرا ببری

به آن ضریـح تو سوگـند می‌دهم مولا            مرا تو یک شب جمعه به کربلا ببری

که روضه خوان بشوم در حریم خون خدا:

مـیـان آن هـمـه لـشكـر؛ حـسیـن وا...تـنهـا

: امتیاز

مدح امام هادی علیه‌السلام

شاعر : مصطفی کارگر نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ملاک شیـعـه گی ما ولایت هـادی‌ست            تـمـام دلـخـوشی ما محـبّـت هادی‌ست

مـیـان جـامـعــه‌ای در گــذار ایــامـیـم            که نور جامعه‌اش از روایت هادی‌ست


چه خوب شد که خـداوند قـادر متعـال            نمی ز بحر کریمش ولادت هادی‌ست

چه خوب شد که جهان اعتقاد نو شده‌اش            به سمت واسعـۀ با کـرامت هادی‌ست

به جان این دل عـاشق شـراره می‌افتد            هرآن زمان سخنی از شهادت هادی‌ست

کـبـوتـرانه خـیـال هـمیـشه حـق طلـبم            درست گرم قـنوت زیارت هـادی‌ست

همین که شیعۀ مولا شدم خدا را شکر            نشاط روح به دست هـدایت هادی‌ست

پـدر به شـیـوۀ مادر هـمـیـشه می‌گوید            دلِ شکـسـتـه دخـیل ارادت هادی‌ست

سکوت اهل صفا بی‌قرار یک لطف است            تبسمی که به لطف و عنایت هادی‌ست

قـلـم به عـجـز نـشـیـنـد در آستـانـۀ او            که نثر «جامعه» گویای قامت هادی‌ست

بدون رخصت او واژه‌ها زمین گیرند            همین غزل نفسی از قیامت هادی‌ست

: امتیاز

مدح و ولادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

الا مـاه رجـب تـابـنـده مـاه دیگـرت آمـد          چـراغ دلـفـروز تـا ابـد روشنـگـرت آمد

در آغوش سحر خورشید گردون‌پرورت آمد          مه و مهر و فلک را کن نثارش، اخترت آمد


فروغ حُسن غیب است اینکه امشب در فضا داری

تـو در دامن عـلـی بن جـواد بن رضـا داری

زهی این گل که آغوش خداوند است گلزارش          سـلام الله دائم بر قـد و بالا و رخـسارش

کلاف جان به کف، صد یوسف مصری به بازارش          جواد ابن رضا چشم و دلت روشن به دیدارش

به مـرآت جـمال بـی‌مـثـالش ده ولـی را بین

در این آیینه امشب هم‌ محمّد هم علی را بین

جمـالش از جـمال کـبریا دارد حکایت‌ها          کمـالـش از کـمـال انـبـیـا دارد روایت‌ها

عیان در مصحف روی منیرش کل آیت‌ها          هـدایت گـشته در خط تولایش هـدایت‌ها

حکـایـت از حَـسـن دارد جـمال نـازنـیـن او

همانا نـور مـهـدی می‌درخـشد از جـبـین او

تعـالی‌الله تعالی‌الله از این حُسن خدادادی          که‌ بر هردل‌ دهد با یاد رویش یکجهان شادی

حـقـیقت یافته در خط نورش خط آزادی          میان چارده هادی شده مشهـور بر هادی

جـهـان غـرق تجـلایـش زمـان مهـد تولایش

عـلی نـام دل‌آرایـش، محـمّـد محـو سیـمایـش

سلام الله فی الـدارین بر قدر و جلال او          دل از آل مـحـمّـد مـی‌برد مـاه جـمال او

جـلال غـیب پـیدا در جـمال بـی‌مثـال او          دعـای جـامعـه دُرّی ز دریای کـمـال او

عـبارت‌هـای آن نـور هـدایت را کـنـد کامل

محبت، معرفـت، ایـمان، ولایت را کـند کامل

ملائک بسته صف برگرد «سرَّ من رَا»ی او          طواف از دور آرد کعبه بر صحن و سرای او

گرفتند آسمان‌ها نور از گـلـدسته‌های او          ستاده با عصا موسی در ایوانِ طلای او

عجب نبْود که آید وحی، موسی را ز دربارش

و یا گیرد شفـا قلب مسیح از چـشم بیمـارش

سـلام الله ای نـام هـدایت زنـده از نامت          فلک: زوّار ایوان و ملک: مرغ لب بامت

همه سیراب از دریای فیض و رحمت عامت          ملک در آسمان، حیوان وحشی در قفس رامت

حـریـم قـدس تو در سـامـره کـوی حسین ما

نجف، کرب و بلا، مشهـد، مدیـنه، کـاظمین ما

نه تنهـا دولـت عـبـاسیـان آمـد حـقـیر تو          همانا سرکشان گشتند یکسر سر به زیر تو

تو در زندان دشمن بودی و دشمن اسیر تو           چو مهـر از ابر می‌تابید رخسار منیر تو

چه غم گر تاخت بر قبر تو خصم روسیاه تو

بـوَد دل‌هـای مـا هم قـبـر تو، هم بـارگـاه تو

کی‌ام من خاک خدّام درت یا حضرت هادی          که می‌گردد دلم دور سرت یا حضرت هادی

ز پا افتاده‌ای در محضرت یا حضرت هادی          قبولم کن به جان مادرت یا حضرت هادی

نمی‌دانـم که بـودم یا چه بـودم یا کجا هـستم

همین دانم که خـاری در گـلستـان شما هستم

شمـا دادیـد در عین سیـاهی آبرو بر من          شما شستید جرمم را به آب رحمت از دامن

شما دادید جان تازه‌ام از مهر خود بر تن          شمـا از گلخن آوردید ما را جانب گلشن

شما خوانـدیـد از بهر عنایت خـلق عـالـم را

مبـادا دور سـازیـد از درِ این خـانـه میـثم را

: امتیاز